آیلینآیلین، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 29 روز سن داره

یکی یه دونه ی مامان وبابا

واکسن دو ماهگی

دو سه روزه استرس واکسنتو داشتم آخه شنیده بودم خیلی دردسر داره تا اینکه امروز با بابایی رفتیم بهداشت (بابایی دلش نمیومد بیاد تو که تو رو ببینه در حال گریه) قدت =57 و وزنت 5.5 کیلوگرم دور سرت =38 ماشالا نمک بچم ......خیلی شلوغ بود  بالاخره نوبتمون شد رو تخت خوابوندیمیت خانم دکتر اومد آمپولتو بزنه من چشمامو بستم پاهاتو گرفتم دو تا واکسن و زد تو کلی گریه کردی بالاخره آرومت کردم بابابایی رفتیم خونه ...هیچ مشکلی نداشتی تازه کلی هم خندیدی بعدش هم خوابیدی اما ساعتای 4.5 عصر با ی نق نق از خواب پاشیدی و بعدش هم جیغ های بنفش ، جیغهاییی ک تاحالا ازت نشنیده بودیم خیلی ناراحت شدیم آروم نمیگرفتی تا ایکه استامینوفون بهت دادم کمی بعد خوابیدی و تاالان خو...
13 شهريور 1392

آیلین حمام کردهههههههه

سلام آیلین مامانی.اینروزا خیلی شیطون شدی همش میخندی و من و بابیی هم ذوخ مرگ میشیم.انگاری دلدردات هم بهتر میشه چشمت نزنم کمتر گریه میکنی.ظهری بردمت حمام قربونت برم که عاشقه حموم کردنی هیچی نمیگی موقع حموم دادنت .حلاصه اب بازی کردیم و لباس پوشوندمت و شیر خوردی الانم که خواب خوابی.اونروز بردمت دکتر تو 51 روزگی 5 کیلو شده بودی اما هنوز همونجور ریزی.برا سرما خوردگیت دارو داد و برای رفلاکست. خدا کنه زودی خوب شی. برات گهواره از عمو احمد قرض گرفتیم که توش بخوابی اخه رو تخت نمیخوابی اما رو گهواره هم بهونه میگیرب فقط عاشق کریرت هستی  اونم باید بلندکنیم و تو هوا تابت بدیم کهنه من نه بابایی دیگه برامون کمر نمونده واسه همین تصمیم گرفتیم گهواره ای...
6 شهريور 1392

سلااااام

سلام جیگر مامانی میدونی کی تاحالا به ویت سر نزدم؟آخه ما 1 ماه رفتیم خونه ی مامان بزرگ و اونجا موندیم با بابایی.بد نیود هرچند که ما همش تو خونه بودیم اخه  تو خیلی کوچولو بودیو میترسیدیم ببریمت بیرون همه ی عمو ها و عمه ها هم بودند و تو رو دیدنت.کلییییییییییییی عکس ازت گرفتیم که به موقعش برات میذارم.عزیزم تو تا 1 ماهگی همش  روزا میخوابیدی و شبا از ساعت 2 پا مییشدی تا ساعت 5:30 یه ریز گریه میکردی و ما رو حسابی آشفته.وفتی بردمت دکتر گفت کولیک داریو درمانی نداره چتتا دارو داد که خیلی تاثیر نداشت برات مثل دای کولیک،سایمیتیکون دایمیتیکون کولیک پد میکسجر ولی کم کم یادگرفتی روزا بیشتر بیدار یمونی و جاش شبا یخوابی حالا خدا و شکر بیشتر شبا رو ...
2 شهريور 1392
1